آیا جرات دارید، با مکانی پر از ارواح، مومیاییها، خون آشامها، و دیگر مخلوقات ترسناک روبرو شوید؟ شاید پس از یک بار ملاقات با آنها دیگر هرگز برنگردید.
ادامه مطلب ...
نویسنده: آر ال استاین
خانم ماآرف از پشت میزش آمد بیرون پاهای برهنه و خیسش روی موکت شلپ شلپ می کرد. چند بار دور من چرخید و با چشم های قهوه ای اش مرا با اشتها بر انداز کرد. شکمش با صدای بلند، با صدایی شبیه خالی شدن وان حمام قارو قور کرد و مرا از جا پراند.
ـ شما نباید این کارو بکنید... این کار انسانی نیست...
نویسنده: آر ال استاین
انتشار: وبلاگ اعماق وحشت
فردى مارتینز و دوستش کارا از هیچ چیز نمى ترسند.اما این قبل ازآن روزى بود که به زیرزمین خانه فردى بروند و قبل از اینکه آن اتاق مخفى را پیدا کنند.و قبل از اینکه بطرى نفس خون آشام را پیدا کنند. بیچاره فردى و کارا .نباید هیچ وقت آن بطرى را پیدا مى کردند.چون حالا یک خون آشام در زیر زمین خانه فردى است.و او خیلى خیلى تشنه است.
شب ها، وقتی گرگ آدم سینه خیز پشت سرت حرکت می کند، آن قدر آرام قدم بر می دارد که نتوانی چیزی بشنوی و تا وقتی نفس گرم و ترشش را پشت گردنت احساس نکنی، نمی فهمی گرگ ادم پشت سرت است.
ادامه مطلب ...
بازی های ترس بخش دوم
نویسنده: آر ال استاین
دوازده بچه بسیار باهوش و رقابت طلب برای شرکت در رقابتی برای بقا به نام " بازی های زندگی " انتخاب می شوند.آن ها نه تنها مجبورند با خطرات زندگی در یک جزیره ی استوایی دست و پنجه نرم کنند ، بلکه موجودات شیطانی که در آن نواحی زندگی می کنند هم روبرو می شوند .... موجوداتی که در انتظار قربانی بعدی شان هستند..
ادامه مطلب ...
نویسنده: آر ال استاین
تایپ و انتشار: وبلاگ اعماق وحشت
لوسی عاشق داستان های دیو و پری است.آنقدر از این داستان ها گفته که خانواده و دوستانش کفرشان در آمده است. ولی یک روز لوسی با یک دیو واقعی و زند روبرو می شود! ولی چه بد که لوسی آنقدر داستان های دیو تعریف کرده که هیچ کس حرفش را باور نمی کند. و چه بد که دیو هم می داند که او را شناخته و سر در پی او می گذارد... در آخر داستان معلوم می شود که خود لوسی و خانواده اش چیزی از دیو بدتر(یا شاید هم خود دیو) هستند و برای این که معلوم نشود که آن ها هم دیو هستند و بتوانند در شهر میان مردم زندگی کنند،دیو دیگر که مسئول کتابخانه شهر است را می خورند.
نویسنده: آر ال استاین
ترجمه: وبلاگ اعماق وحشت
الکس هانتر، عکاس عجیبیه، که در ولف کریک زندگی می کنه. کی توی ولف کریک زندگی می کنه؟ عموی الکس کولین و زن عموی اون مارتا.اونا عکاسای حرفه ای هستند. عمو کولین و زن عمو مارتا فوق العاده خونسرد هستند. اونا فقط دو درخواست دارند. اخرای شب به داخل جنگل نرو. از خونه ی عجیب و غریب کناری دور بمون.
ادامه مطلب ...
نویسنده: آر ال استاین
ریکی بیمر با اخراجش از روزنامه مدرسه خیلی عصبانی میشود. بنابراین تصمیم میگیرد تا با تاشا سردبیر روزنامه شوخی کند. فقط یک شوخی کوچک. یک روز بعد از مدرسه یک پیغامی در دفتر روزنامه می گذارد. که اگر شما یک موجود ترسناک هستید. بعد از نیمه شب با تاشا تماس بگیرید. اما به طرز عجیبی پیغام ریکی اشتباه میشود و به جای تماس با تاشا با او تماس میگیرند. بچه هایی که می گویند خیلی ترسناک هستند. با پوست هایی بنفش و پولک دار و دندان تیز...
ادامه مطلب ...
نویسنده: آر ال استاین
برای تعطیلات تابستان پدر و مادر من تصمیم گرفتند که مارا به مسافرتی طولانی با ماشین ببرند. من و خواهر و برادرم را توی صندلی عقب چپاندند و ما از اول تا آخر مدام دعوا می کردیم.
در طول مسیرمان مادرم گاوها و اسب ها را به من نشان می داد. پدرم همیشه جاده ها را گم می کرد. از این سفرها متنفر بودیم. آخرش این جوری بود که ما با فریاد می گفتیم: ولمان کنید بذارید از این ماشین پیاده بشویم.
مادرم برمی گشت داد می زد: مهم نیست. این یک سفر یک طرفه است. شما دیگر نمی توانید با ما برگردید.
نویسنده: آر ال استاین
من از بالای شانه های جوانا لوین به جعبه شیشه ای که مومیایی را در آن گذاشته بودند نگاه می کردم. یک علامت کوچک روی تابوت بود که قدیمی بود: هنر مصر باستان ! . دستبند و گردن بند و گوشواره طلایی بلندی داشت که عجیب می درخشید. جوانا گفت : وای چه قدر فوق العاده است. دستش را روی شیشه گذاشت : من این را می خواهم، همین را می خواهم. سرم را تکان دادم: این مال چهار هزار سال پیش است. جوانا احتمالا میلیون ها می ارزد. جوانا من را کنار زد و گفت : تولد من است چرا من نتوانم چند تا هدیه برای خودم بردارم؟
ادامه مطلب ...
نویسنده: آر ال استاین
اسم اصلی داستان رقص هالووین هست که توی داستان به علت این نامگذاری میشه پی برد اما ترجمه شده مهمانی هالووین که البته باز هم به داستان ربط داره.
خیلی ترسیده بودم، تا سر حد مرگ ترسیده بودم، و به واژه هایی گوش می کردم که امیدوار بودم هرگز آن ها را نشنوم! مادرم می گفت: ما مهمانی هالووین را در خانه ی خدمان برگزار می کنیم. فوق العاده است، مگر نه ؟
ادامه مطلب ...