نویسنده: آر ال استاین
ترجمه: وبلاگ اعماق وحشت
الکس هانتر، عکاس عجیبیه، که در ولف کریک زندگی می کنه. کی توی ولف کریک زندگی می کنه؟ عموی الکس کولین و زن عموی اون مارتا.اونا عکاسای حرفه ای هستند. عمو کولین و زن عمو مارتا فوق العاده خونسرد هستند. اونا فقط دو درخواست دارند. اخرای شب به داخل جنگل نرو. از خونه ی عجیب و غریب کناری دور بمون.
ادامه مطلب ...
نویسنده: آر ال استاین
ریکی بیمر با اخراجش از روزنامه مدرسه خیلی عصبانی میشود. بنابراین تصمیم میگیرد تا با تاشا سردبیر روزنامه شوخی کند. فقط یک شوخی کوچک. یک روز بعد از مدرسه یک پیغامی در دفتر روزنامه می گذارد. که اگر شما یک موجود ترسناک هستید. بعد از نیمه شب با تاشا تماس بگیرید. اما به طرز عجیبی پیغام ریکی اشتباه میشود و به جای تماس با تاشا با او تماس میگیرند. بچه هایی که می گویند خیلی ترسناک هستند. با پوست هایی بنفش و پولک دار و دندان تیز...
ادامه مطلب ...
نویسنده: آر ال استاین
سلام، من آر ال استاین هستم. به این جا، به این شهر کوچکه که الوود نامیده می شود آمده ام. این شهر کوچک از توابع شیکاگو است ـ شهری کوچک و آرام که شاید خیلی شبیه شهری باشد که تو در آن زندگی می کنی. آن خانه کوچک و سفید رنگ در آن طرف خیابان همان جایی است که داستان ما در آن به وقوع می پیوندد. سلنا میلز راه زیادی را برای دیدار دختر خاله اش پیموده است. اما آن چه سلنا نمی داند این است که آن خانه ی کوچکِ ظاهراً آرام در پشت آن پرچین شمشاد زیبا رازی را در خود نهفته دارد. در طبقه دوم، در انتهای راهرو، اتاقی دارد که خطر و ترسی ناگفتنی در خود جای داده است. سلنا اکنون دارد از پله های جلوی در ورودی بالا می رود. میهمانی او از همین لحظه آغاز می شود. البته فقط شما و من می دانیم که این دیداری است از . . . . . تالار وحشت