نویسنده: آر ال استاین
برای تعطیلات تابستان پدر و مادر من تصمیم گرفتند که مارا به مسافرتی طولانی با ماشین ببرند. من و خواهر و برادرم را توی صندلی عقب چپاندند و ما از اول تا آخر مدام دعوا می کردیم.
در طول مسیرمان مادرم گاوها و اسب ها را به من نشان می داد. پدرم همیشه جاده ها را گم می کرد. از این سفرها متنفر بودیم. آخرش این جوری بود که ما با فریاد می گفتیم: ولمان کنید بذارید از این ماشین پیاده بشویم.
مادرم برمی گشت داد می زد: مهم نیست. این یک سفر یک طرفه است. شما دیگر نمی توانید با ما برگردید.
کتاب اول از سه گانه ی شمشیر ارواح
نویسنده : جان کریستوفر
خلاصه ی داستان :
این داستان در زمانی می گذرد که زمین صنعتی بر اثر اتفاقی مبهم از بین رفته و همه انسان ها به زندگی قرون وسطی بازگشته اند . در این میان افرادی از ساده لوحی انسان ها استفاده کرده ، و دلیل این نابودی را استفاده از ماشین نشان می دهند . حتی به زبان آوردن این کلام ممنوع می شود و ارواحی ناشناخته بر انسان ها حکومت می کنند . پیش بین ها که برای کوچکترین استفاده از دستگاه حکم اعدام را در نظر گرفته اند خود کسانی هستند که از دستگاه به طور پنهانی استفاده می کنند .