نویسنده: آر ال استاین
یک مسافرخانه نیوانگلندی را تصور می کردم. یک خانه قدیمی زیبا با راهروهای فرش شده بی پایان و اتاق های مجلل متعدد. استخر شنا، زمین تنیس و باغ های دلنشین. فکر می کردم برای گذراندن تعطیلات جای زیبایی باشد. اما چیز وحشتناکی وجود داشت: من تنها مسافر آنجا بودم.
در استخر تنها بودم. در غذاخوری هم، کسی جز من نبود. به هر جایی که می رفتم، کسی جز من نبود. به هر جایی که می رفتم، می توانستم چشم های کارکنان مسافرخانه که به من می نگریستند، را حس کنم. میمه شب، بیدار در تخت دراز کشیده بودم و به سکوت گوش می دادم. ناگهان از صدای چرخاندن کلیدی در قفل، از جا پریدم. در اتاقم غژغژی کرد و صدای نجواگونه ای را شنیدم که می گفت:(( اتاقم ... اتاقم...))
نویسنده: آر ال استاین
«کورتنی» فردی از خود راضی است و خود را شجاعترین فرد میداند. او از هیچچیز نمیترسد و با کارهایی که انجام میدهد سعی دارد «ادی» و دوستانش را ترسو جلوه دهد. ادی که از این رفتار کورتنی ناراحت است، تصمیم میگیرد یک بار برای همیشه کورتنی را بترساند. او نقشه میکشد که کورتنی را به مرداب گلآلود بکشاند، جایی که شایعه بود هیولاهایی ترسناک در این مرداب وجود دارند. اما با ورود به مرداب گلآلود آنها با واقعی بودن هیولاها روبهرو میشوند و درگیر ماجراهای ترسناک میشوند. «نمیتوانی من را بترسانی» شماره 15 از سلسله کتابهای سایه وحشت و داستانهای وحشتآفرین آمریکایی قرن 20 م. است."
ادامه مطلب ...
نویسنده: ار ال استاین
هی صبر کن!
تریستان گاتسچاک در حالی که با عجله سعی داشت به دوستانش برسد، کفش هایش روی زمین سخت گرومب، گرومب صدا می دادند. صدای آن در راهروی دراز و خالی می پیچید.
دستش را دور گردن ری داویدوف انداخت و گردن او را محکوم فشرد.یالا!... اگه می تونی خودتو خلاص کن!
ادامه مطلب ...