نویسنده: آر ال استاین
یک مسافرخانه نیوانگلندی را تصور می کردم. یک خانه قدیمی زیبا با راهروهای فرش شده بی پایان و اتاق های مجلل متعدد. استخر شنا، زمین تنیس و باغ های دلنشین. فکر می کردم برای گذراندن تعطیلات جای زیبایی باشد. اما چیز وحشتناکی وجود داشت: من تنها مسافر آنجا بودم.
در استخر تنها بودم. در غذاخوری هم، کسی جز من نبود. به هر جایی که می رفتم، کسی جز من نبود. به هر جایی که می رفتم، می توانستم چشم های کارکنان مسافرخانه که به من می نگریستند، را حس کنم. میمه شب، بیدار در تخت دراز کشیده بودم و به سکوت گوش می دادم. ناگهان از صدای چرخاندن کلیدی در قفل، از جا پریدم. در اتاقم غژغژی کرد و صدای نجواگونه ای را شنیدم که می گفت:(( اتاقم ... اتاقم...))
.
سلام اقا من یه سوال داشتم این کتاب تو ایران چاپ شده اگه شده توسط چه انتشاراتی؟
سلام از ظاهر امر پیداست که ترجمه شده باشه اما من دربارش اطلاع ندارم متاسفانه
داداش چرا این کتاب خانه مخوف نصفس هیزده صفحه فقط؟ ؟؟ چرا نصفه گذاشتی؟
فردا شب کل مجموعشو میذارم
سلام دوست عزیز وبت عالیه داستان هایی که از ار ال استاین تو وبت هست تو کمتر وبی دیدم.اما یه مشکل بد داره.چرا کتاب ها رو نصفه نصفه می ذاری؟مثلاً همین مسافرخانۀ مخوف.لطفاً کتاب ها رو به صورت کامل بذار.اگه سختت هست می تونی بخش بخش بذاریشون.چون اینطوری فایده نداره.مثلاً من که می خوام بخونم نمیدونم بقیه داستان چی میشه.لطفاً هر چی زود تر کتاب هایی رو که نصفه هستند را تکمیل کن.هر روز به وبت سر میزنم تا ببینم کی ادامۀ کتاب ها رو گذاشتی.ممنونم
سلام
درباره این کتاب نمیدونستم ناقص هست من خودم فقط یکی از کتابهای مجموعشو خوندم بقیه مجموعشو هنوز نذاشتم و کل کتابشو هم بعد از تک تک گذاشتن کتابهاش قرار میدم
داستانهای تک تکش هنوز حاضر نشده اما سعی میکنم زودتر بذارم
متنفرم از وقتی که درسها نمیزاره بیام و بخونم -_- منو تورو فیووریت کردم هروقت کارام سبک شد بیام بخونملامصبا یک عالمه کار ریختن سرمون
اره من واقعا خیلی کتاباشو دوست دارم
متشکر
پس زیاد سر بزن باز هم کتاب استاین میذارم