هری پاتر و ترینیتی
نویسنده: داداش هرمیون
این فن قلم روانی داره به غیر از اشتباهات املائی و بعضی مشکلات در جمله بندی ( که باعث میشه این شک ایجاد بشه که داستان ترجمه هست) از نظر نگارشی مشکل دیگه دیده نمیشه.
مسئله بعد خود داستان هست که میشه گفت وفادار به داستان اصلی بوده و بر خلاف خیلی از فن ها هیچ قدرت خارق العاده ای به هری ارث نمیرسه یا هری توانایی خاصی بدست نمیاره.
در واقع کاملا وفادار به داستان رولینگ که به نظر من از نظر تخیل و قدرت جادویی خیلی ضعیفه؛ در واقع جادو به شکل یک امر روزمره هست که برای اجراش زحمت زیادی لازمه ! و شما نمیتونین خیلی دست بالا توی جادو و کارها در نظر بگیرین از این نظر قطعا فن ها کاملتر و زیباتر از داستان اصلی هست و تنها مزیت داستان اصلی کامل تر و جامع تر بودن اون هست . در این فن هم مثل داستان اصلی در نبردها میبینین که قدرت جادویی افراد چندان هم خاص نیست ،تمام جادوها محدود به چوب و اشعه های رنگارنگ و باریک نوره !، در واقع حتی دامبلدور و ولدمورت افراد خاصی دیده نمیشن و این هنگام مرگ یا نبردشون مشخصه و تازه اونها بزرگترین جادوگر ها در طرف خودشون هستن ؛و نکته آخر این فن هم میشه گفت پایانی مثبت داره و پیروزی در عین شکست نیست و در نهایت طرف خوبی پیروز قاطع هست و شخصیتهای اصلی کشته نمیشن.
ادامه مطلب ...
هری پاتر و معجون مرگ
نویسنده :زهره سروی
یک فن خوش ساخت با نثر روان و توصیفات زیاد که البته گاهی در توصیفات زیادروی شده؛ این فن از نظر ایده پردازی و روانی قلم واقعا زیباست و تنها نقصی که میشه در اون پیدا کرد تناقض در ماجراها یا کمی غیر معقول بودن حوادثه .
برای نمونه ایده کتابی که راه ورود به مدرسه جادوگری ویژه هست ایده جدیدی بوده اما پس از سالها آموزش در حالی که انتظار یک هری عاقلتر و قدرتمند و حرفه ای تر داریم باز هم با هری پاتر بی فکر لجباز وبی عقل داستانهای خانوم رولینگ روبرو میشیم که همه کارهاش ازروی تصادف و شانسه .
ادامه مطلب ...
خلاصه کتاب:
زنی در خیابان های شهر برلین ناپدید می شود، مردی از برج ایفل به پایین پرت می شود , در دنور هواپیمایی کوچک دچار گردباد شده و سقوط می کند . در منهتن، زیر پل جسدی روی شنهای رودخانه افتاده است . در ابتدا به نظر می رسد تمامی این حوادث تصادفی اند، اما پلیس به زودی متوجه می شود که این چهار تن , از قربانیان گروهی بین المللی هستند در این بین "کلی هریس" و "دایان استیونس" بیوه جوان دو تن از قربانیان در نیویورک باهم آشنا میشوند و ...
این فن با اینکه یک فن ناقص محسوب میشه اما فوق العاده زیباست .
یکی از پر کار ترین فنها که نویسنده به دقت روی تمام روند داستان کار کردی و بر خلاف برخی از فن ها که روند حوادث بسیار سریع است در این داستان روی مرحله مرحله وقایع کار شده .
اما متاسفانه با اینکه ظاهرا داستان چهار جلد داشته هیچ گاه جلد سوم و چهارم منتشر نشد و در همین دو جلد داستان متوقف گردید .
من خودم شخصا این داستانو میپسندم و باید بگم یکی از زیباترین فن های هری پاتری هست
این فن یکی از زیباترین فنهای فارسی هست هر چند فصل پایانی و نحوه پایان داستان ضعیف هستش .
در این فن علاوه بر دنیای هری پاتری و شخصیتهای اصلی این داستان شاهد استفاده از اساطیر و الهه های مختلف در داستان هستیم که رنگ و بوی متفاوتی به داستان داده .
توی داستان شما شاهد خدایان اسطوره ای و نوع متفاوتی از فن هستید .
داستانی زیبا که تنها نقص به نظر من نوع پایانه.
ادامه مطلب ...جلد اول از مجموعه تالار وحشت
"در دست خود کلیدی داری که در را به روی دنیای وحشت و هراس میگشاید. از دنیای امن و راحتی که با آن آشنا هستی یک قدم به عقب بردار. در را به روی وحشت باز کن. همیشه جا برای یک نفر دیگر در تالار وحشت ... وجود دارد.
برگرفته از کتاب ساعت وحشت
خلاصه کتاب:
پسری
به نام دالی در شب هالووین میخواهد لوزه هایش را عمل کند. او از این موضوع
میترسد اما چاره ای ندارد. سپس پرستاران او را به اتاق اش هدایت میکنند.
او در آن جا هم اتاقی اش مارتین چارلز پسری کوتاه قد با موهایی قهوه ای را
میبیند. اسمش را از تابلوی بالای سرش خواند. پسر جیغ میزد و فریاد میکشید
من مارتین نیستم! من مارتین نیستم! پرستاران سعی داشتند آمپولی به او بزنند
اما او خودداری میکرد. پرستار به دالی گفت که قرار است پای مارتین را قطع
کنند، به همین دلیل او وانمود میکند که مارتین نیست! و سپس پرستاران از
اتاق خارج شدند و مارتین را با دالی تنها گذاشتند...
خلاصهی داستان:
ماجرا
از جایی شروع میشود که مردمانی به نام «آواتار» که به واسطهی بلورهای
انرژی خود فناناپذیرند، با خرابهای از تمدنی روبرو هستند که خود بنا
نهادهاند. تمدنی که زمانی برای مردمان خط، آیین نوشتن، کشاورزی و بسیاری
دیگر را به ارمغان آورد اما در عین حال بر پایهی برتری نژادی و نژادپرستی
استوار بود. آنها سالیان سال بر مردمی که از نژاد خودشان نبودند حکم
راندند، کشور گشایی کردند و هم و غمی نداشتند زیرا اتکاشان بر بلورهایی بود
که به واسطهی هرم انرژی از نور خورشید تغذیه میکرد. این بلورها
فناناپذیری، سلامت و تندرستی جاودان و جوانی ظاهری همیشگی را به آنها
هدیه میکرد. اما چرخهی روزگار طوری رقم میخورد که پایهی قدرت این تمدن
–بلورها- را از منبع انرژی خود قطع میکند. سیلی میآید و پس از آن یخبندان
میشود. شهر پاراپولیس –پایتخت آواتارها- به همراه هرم انرژی در زیر تلی
از برف و یخ مدفون میشود. یکی از آواتارها مدتی قبل از این اتفاق، وقوع
سیل را پیشبینی میکند و به همین واسطه تعداد ۳۰۰ نفر از آواتارها جان
سالم به در میبرند و به ناحیهای دیگر نقل مکان میکنند. حالا آواتارها
مجبورند برای هر بار شارژ مجدد بلورهایشان سفر سخت و دشواری را پشت سر
بگذارند. اما با این حال همچنان برتری خود را بر نژاد غیر آواتار –که
واگار نام دارند- حفظ کرده و مثل سابق آنها را موجوداتی برده و بیارزش
میپندارند که تنها وظیفهی خدمتگزاری آواتارها بر دوششان است.
«ارین رایت و دوست صمیمی اش، مارتی ، عاشق فیلم های ترسناک هستند. به خصوص مجموعه ی فیلم های "وحشت در خیابان شوک" همه جور موجود ترسناک در خیابان شوک زندگی می کنند. اما هنگامی که ارین و مارتی، پارک بازی استودیوی جدید وحشت را دیدند، ترس را در زندگی شان درک کردند. در ابتدا قطار وحشت از درون غاری پر از موجودات وهم انگیز عبور کرد. سپس توسط گروهی از ملخ های غول پیکر مورد حمله قرار گرفتند! زندگی واقعی خیلی ترسناک تر از فیلم های وحشتناک است. اما خیابان شوک که واقعی نبود؛ بود؟»