کتابخانه ای برای همه

کتابخانه ای برای همه

کتابخانه فانتزی
کتابخانه ای برای همه

کتابخانه ای برای همه

کتابخانه فانتزی

پژواک آوای دوران ( دیوید گمل )

پژواک آوای دوران

خلاصه‌ی داستان:
ماجرا از جایی شروع می‌شود که مردمانی به نام «آواتار» که به واسطه‌ی بلورهای انرژی خود فناناپذیرند، با خرابه‌ای از تمدنی روبرو هستند که خود بنا نهاده‌اند. تمدنی که زمانی برای مردمان خط، آیین نوشتن، کشاورزی و بسیاری دیگر را به ارمغان آورد اما در عین حال بر پایه‌ی برتری نژادی و نژادپرستی استوار بود. آن‌ها سالیان سال بر مردمی که از نژاد خودشان نبودند حکم راندند، کشور گشایی کردند و هم و غمی نداشتند زیرا اتکاشان بر بلورهایی بود که به واسطه‌ی هرم انرژی از نور خورشید تغذیه می‌کرد. این بلورها فناناپذیری، سلامت و تن‌درستی جاودان و جوانی ظاهری همیشگی را به آن‌ها هدیه می‌کرد. اما چرخه‌ی روزگار طوری رقم می‌خورد که پایه‌ی قدرت این تمدن –بلورها- را از منبع انرژی خود قطع می‌کند. سیلی می‌آید و پس از آن یخبندان می‌شود. شهر پاراپولیس –پایتخت آواتارها- به همراه هرم انرژی در زیر تلی از برف و یخ مدفون می‌شود. یکی از آواتارها مدتی قبل از این اتفاق، وقوع سیل را پیش‌بینی می‌کند و به همین واسطه تعداد ۳۰۰ نفر از آواتارها جان سالم به در می‌برند و به ناحیه‌ای دیگر نقل مکان می‌کنند. حالا آواتارها مجبورند برای هر بار شارژ مجدد بلورهایشان سفر سخت و دشواری را پشت سر بگذارند. اما با این حال همچنان برتری خود را بر نژاد غیر آواتار –که واگار نام دارند- حفظ کرده و مثل سابق آن‌ها را موجوداتی برده و بی‌ارزش می‌پندارند که تنها وظیفه‌ی خدمتگزاری آواتارها بر دوش‌شان است.

 از طرفی واگارها که از یوغ ظلم آواتارها به ستوه آمده‌اند در تلاش برای غلبه بر آواتارها و گرفتن انتفام از آن‌ها هستند. اما این تلاش‌ها علاوه بر این که پراکنده‌اند و انسجام لازم را ندارند، یارای مقاومت در برابر سلاح‌ آواتارها یعنی ژی‌کمان‌ها را ندارند. ژی‌کمان نوعی کمان است که تیر آن چیزی شبیه به نوعی پلاسمای فشرده است. با این حال گروهی از واگارهای زخم‌خورده از ستم آواتارها که به «پاژیست‌» معروفند تحت سرکردگی زنی «مایانا» نام دست به ترور واگارها می‌زنند. یامانا زنی است که دخترش قربانی قانون‌های نژادپرستانه‌ی آواتارها شده‌است.
با وجود چنین وضعیتی که جمعیت حدود ۳۰۰ نفره‌ی آواتارها به دنبال تداوم حکومت خود بر واگارها هستند، یک شب دو ماه در آسمان پدیدار می‌شود. به دنبال این واقعه‌ نژادی مشابه آواتارها –که «آلمک» نامیده می‌شوند- از جهانی دیگر پا به این دنیا می‌گذارند. ملکه‌ی بلورین آلمک‌ها الهه‌ی خون‌خواری است که از خون مردم قدرت کسب می‌کند و حالا به دنبال ارضای طمع قدرتش به همراه سپاه انبوه آلمک به جهانی دیگر قدم می‌گذارد. برای او واگار و آواتار تفاوتی ندارد.

خلاصه ی پشت کتاب :

آواتار ها فناناپذیر بودند و مانند پادشاهان ژندگی می کردند- اگر چه امپراتوری آنها رو به زوال بود . فناناپذیری آنان توسط بلور هایی جادویی تضمیم میشد ، کریستال هایی که نفوذ و قدرتشان اکنون در اثر قدرت عظیم و دوران یخبندان غریبی رو به تحلیل می رفت .
اما هنگامی که دوماه در آسمان ظاهر شدند و سپاهیان سنگدل ملکه ی بلورین به سراسر سرزمین حمله کرده و انهدام و هراس را با خود به ارمغان آوردند ، آواتارها با افراد تحت سلطه ی خود متحد شدند تا جهان خود را حفظ کنند .

در همین حین که شهر ها با ویرانی قریب الوقوع رو به رو میشدند ف سه قهرمان ظاهر شدند . تالابان، جنگجویی دل مشغول فاجعه، مرد قبیله ی اسرار آمیزی که در جستجوی عشق گمشده اش بود، و آنو، تک مقدس، خالق زمان، و هنگامی که به نظر می رسید همه سردر گم شده اند، دو نفر دیگر وارد صحنه شدند ، سوفاریتا دختر کشاورزی که الهام بخش اسطوره ای میشد .


پژواک آوای دوران


نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد