مجموعه وارکرافت جلد نهم ارباب قبایل
نویسنده: کریستی گلدن
ترجمه و انتشار: سایت زندگی خوب
داستان این کتاب از زمان کودکی تا بزرگسالی ترال و رسیدن او به مقام رهبری ارک ها را در بر می گیرد. دشمن اصلی ترال در این داستان شخصی به نام بلکمور است که صاحب قبلی ترال بوده، او کسی بود که ترال را زندانی کرده بود و نقشه داشت ترال را برای رهبری کردن ارتشی بر علیه متحدین پرورش دهد …
بخشی از کتاب:
ترال گفت: "خیلی اینجا نمی مانم"
"بهار،دوباره به گرام هل اسکریم می پیوندم،و با کمک قبیله ی اصیل او به اردوگاه ها یورش می بریم و مردممان را آزاد می کنیم."
غریبه دستش را تکان داد و با تمسخر گفت: "گرام هل اسکریم،یک خیال باف
اهریمن زده. من توانایی انسان ها را دیده ام،و بهترین کار دوری از آن
هاست."
ترال فریاد زد: "مرا انسان ها بزرگ کرده اند،و باور کن،آن ها شکست ناپذیر
نیستند!همانطور که تو نیستی،باید فکرش را می کردم،تو ترسو هستی!"
"ترال----"درک ثار بالاخره لب به سخن گشود.....
ادامه مطلب ...
مجموعه کارآموز رنجر جلد پنجم جادوگر شمال
نویسنده: جان فلاناگان
مترجم: Pionner
به سرعت برق و باد رخ داد. لحظه ای هیچ چیز نبود. بعد در چشم برهم زدنی، آن پیکر کاملاً زره پوش آنجا بود. بسیار عظیم و مرعوب کننده، کاملاً سیاه در برابر مه، سایه ای از یک جنگاور غول پیکر باستانی، در زرهی میخ دار، با کلاهخودی بالدار و بسیار عظیم بر روی سرش. ویل همین طور که ایستاده و از ترس سر جایش خشکش زده بود با خودش فکر کرد: باید قدش دوازده متری باشه. کلاهخود کاملاً پوشاننده صورت بود، اما در جایی که برای چشمها سوراخ شده بود هیچ چیزی به جز فضای خالی نبود.
قلب ویل در درون سینه اش به شدت می تپید و دهانش از ترس خشک شده بود. می دانست که این پیکر یک انسان فانی نیست. این چیزی از سمت و سویی دیگر بود، از دنیای تاریک جادو و طلسم. به طور غریزی می دانست که هیچکدام از اسلحه هایش نمی تواند به آن موجود صدمه ای بزند. آن پیکر که مانند برجی سربلند کرده بود، به جز لرزش اندک مه بی حرکت بود. به نظر می رسید فضای خالی چشمانش ویل را سبک و سنگین می کرد. بعد ویل آن صدا را شنید. صدایی بم که به نظر می رسید به دورِ دریاچه ی سیاه منعکس می شود، مثل این بود که ویل آن را از درون یک غار خالی می شنید نه یک فضای باز در درون جنگلی رو باز. صدای ترسناک و بم گفت:
- مراقب باش، موجود فانی! سایه ی جنگاور شب رو بیدار نکن. همین حالا، تا وقتی که می تونی، اینجا رو ترک کن
ماجراهای این کتاب در که در ادامه کتاب هابیت واقع و با مهمانی ۱۱۱ سالگی تولد بیلبو بگینز آغاز میشوند، به شرح فاش شدن راز حلقه یگانه قدرت، انتقال حلقه از بیلبو بگینز به فرودو بگینز، جستجوی سارون برای بازپس گیری آن و تلاش فرودو بگینز و دوستان هابیتش، سام وایز گمگی، مری برندی باک، پره گرین توک، گندالف ساحر و آراگورن تکاور شمالی برای دور نگاه داشتن آن از دست نزگول یا اشباح حلقه که فرستادگان سارون بودند، میپردازد.
نویسنده: آر.ال.استاین
ولی با رازی بسیار وحشتناک روبه رو می شود...
«ارین رایت و دوست صمیمی اش، مارتی ، عاشق فیلم های ترسناک هستند. به خصوص مجموعه ی فیلم های "وحشت در خیابان شوک" همه جور موجود ترسناک در خیابان شوک زندگی می کنند. اما هنگامی که ارین و مارتی، پارک بازی استودیوی جدید وحشت را دیدند، ترس را در زندگی شان درک کردند. در ابتدا قطار وحشت از درون غاری پر از موجودات وهم انگیز عبور کرد. سپس توسط گروهی از ملخ های غول پیکر مورد حمله قرار گرفتند! زندگی واقعی خیلی ترسناک تر از فیلم های وحشتناک است. اما خیابان شوک که واقعی نبود؛ بود؟»
جلد 24 از مجموعه دایره وحشت(ترس و لرز)
" او از سایه ی خودش هم می ترسد."
این چیزی است که همه دربارهی کوپر هولمز می گویند. اما هنگامی که خانواده کوپر به خانهی جدیدی در اعماق جنگل نقل مکان می کنند، اتفاقات واقعا ترسناکی میافتد.
ادامه مطلب ...