نویسنده: آر ال استاین
گرتن و برادر ناتنیاش، کلارک، از اقامت در خانهی پدربزرگ و مادربزرگشان متنفرند. پدربزرگ ادی عملا ناشنواست و مادربزرگرز نیز تنها به پختوپز علاقهمند است. افزون بر این، آنها در وسط یک باتلاق تاریک و گلی زندگی میکنند. موضوع واقعا عجیبی که دربارهی خانهی پدربزرگ و مادربزرگ وجود دارد این است که از اتاقی در طبقهی بالای خانهی آنها، اتاقی که همیشه قفل است، همواره صداهای ترسناکی به گوش میرسد. بچهها سرانجام به این فکر میافتند که در اطراف خانه، هیولای باتلاق را کشف کنند.
.
اینو خوندمممممممممممممم
عاشقشم یعنی....خیلی باحال بود من تا دو روز فکر میکردم تو اتاق روبروییم هیولاست
یک شبه دوبار خوندمش...ساعت نزدیک دو شب بود دومین بارشو تموم کردم کتابو که بستم رفتم بخوابم یهو بابام اومد تو
یعنی جیغ زدم بدبخت خودش فرار کردخخخ
قسمت هفتم هم راستی گذاشتم....اره 200صفحه کمه این فقط برای یه جلدشه تازه تا 300 هم میرم
سلام
خوبی از استاین خوشت میاد
باز هم استاین میذارم الان هم چند تا کتاب دیگه حاضر دارم