نویسنده: ژول ورن
داستان در مورد قلعه ای است که اهالی آن منطقه فکر میکنند اشباح در آن زندگی میکنند و ...
این کتاب به نامهای قصر کارپاتها و قلعه مرموز نیز معروف است.
خرداد ماه بود، چوپانی در زمینهای ناهموار گله های خود را می چرائید، زمین پر از علف های سر سبز و درختان زیبا بود. این درختان تحت تاثیر بادهای شمالی بودند.
فریک چوپان را همه اهالی دهکده ورست می شناختند و او را فریکی صدا می کردند. او در نزدیکی دهکده، در جای بسیار مرطوب و کثیف می نشست و گله های خود را می چرانید...
ادامه مطلب ...