مجموعه شوالیه ها جلد اول چشم الاهی
نویسنده : رابرت ای کلر
مترجم : کیارش شفیعیان - وبلاگ دمون لی
به نظر میرسید پدر لنون سان شیلد امروز بدتر از همیشه بود، هاله ای از تیرگی و ناامیدی او را همچون مهی سمی در بر گرفته بود. لنون به خاطر این هاله تیره خودش را کنارکشید اما به نظر می رسید تیرگی پدرش همچون پنجه هایی که
قلبش را می فشرد همراه او بود و او را به گریختن از خانه وا می داشت. به نظر نمی رسید مادر لنون متوجه شده باشد و طبق معمول هر عصر عصبانی بود ، مادر لنون به شوهرش غرید:
"تو کاملاً بی مصرفی، من تمام روز رو تا جایی که حس میکنم به سختی می تونم تکون بخورم کار می کنم درحالی که تو ظرف های
آبجوی خالی شده ات رو دورت جمع میکنی، حداقل کاری که می تونی بکنی اینه که اطراف خودتو تمیز کنی"
شوهرش غرید:
"تو که می دونی من مریضم"
برای لحظه ای تاریکی در چشمانش سوسو زد، نشانه از دیوانگی ای که در درونش جریان داشت، ادامه داد:
"دیگه نمی تونم اون طور که قبل ها بودم کار کنم وگرنه حتی لازم نبود انگشتت رو بلند کنی، من درحالیکه لبخند میزدم همه اش رو برات انجام می دادم"
ادامه مطلب ...
یکشنبه 29 شهریورماه سال 1394 ساعت 10:01 ب.ظ