مجموعه شوالیه ها جلد اول چشم الاهی
نویسنده : رابرت ای کلر
مترجم : کیارش شفیعیان - وبلاگ دمون لی
به نظر میرسید پدر لنون سان شیلد امروز بدتر از همیشه بود، هاله ای از تیرگی و ناامیدی او را همچون مهی سمی در بر گرفته بود. لنون به خاطر این هاله تیره خودش را کنارکشید اما به نظر می رسید تیرگی پدرش همچون پنجه هایی که
قلبش را می فشرد همراه او بود و او را به گریختن از خانه وا می داشت. به نظر نمی رسید مادر لنون متوجه شده باشد و طبق معمول هر عصر عصبانی بود ، مادر لنون به شوهرش غرید:
"تو کاملاً بی مصرفی، من تمام روز رو تا جایی که حس میکنم به سختی می تونم تکون بخورم کار می کنم درحالی که تو ظرف های
آبجوی خالی شده ات رو دورت جمع میکنی، حداقل کاری که می تونی بکنی اینه که اطراف خودتو تمیز کنی"
شوهرش غرید:
"تو که می دونی من مریضم"
برای لحظه ای تاریکی در چشمانش سوسو زد، نشانه از دیوانگی ای که در درونش جریان داشت، ادامه داد:
"دیگه نمی تونم اون طور که قبل ها بودم کار کنم وگرنه حتی لازم نبود انگشتت رو بلند کنی، من درحالیکه لبخند میزدم همه اش رو برات انجام می دادم"
مادرش سرش را عقب برد و با تمسخر خندید:
"داری چیزای واقعاً خنده داری میگی شوهر، اما من خوب میشناسمت، تو قبل از اینکه مریض بشی هم تنبل بودی، نه ، سختی کارهای اینجا همش با منه"
لنون تکانی خورد، از زمانی که والدینش طوری رفتار میکردند که گویی به درد نخور است متنفر بود، حتی با وجود اینکه کلمات مادر لنون به سمت او نشانه نرفته بود دلش میخواست از شرم به زمین فرو برود. بر خلاف پدرش لنون از تنبلی خودش شرمگین بود، ولی هیچ کاری برای اصلاحش انجام نمی داد. او گوشه ای می ایستاد و مادر نحیفش را نگاه میکرد که با تقلا هیزم ها را جابجا میکرد و بعد خود را در مقابل شومینه گرم میکرد. او فکر میکرد که ظرف های کثیف یک طوری خودشان را تمیز میکنند و قبل از اینکه به خودش زحمت برداشتن چیزی که سر راهش بود بدهد آنرا با لگد دور می کرد. با این حال وقتی.....
.
یکشنبه 29 شهریورماه سال 1394 ساعت 10:01 ب.ظ
جلد دومو کی میزاری؟
سلام چند جلده؟
سلام
تعداد جلدهاشو نمیدونم ولی فعلا فقط همین یک جلد ترجمه شده
سلام به نظر من اتفاقا کتاب خیلی خوبیم بود خلاف نظر قبلی فقط داستانش یجورایی شبیه یه کتاب دیگه ای بود که خونده بودم اسمش حلقه ی نمی دونم چی بودش اسم جلد اولشم جادوگر بود ولی در کل به نظرم خوب بود
احتمالا منظور حلقه جادوگران هست اثر مورگان رایس
بدک نبود. هر چند معلوم بود که نویسنده بی تجربه ست. این نظر منه.
جلدهای معدیش باید دید کی ترجمه میشه
من هی به خودم میگم بسه تابستون تموم شد و اینا دانلود کتاب بسه، تو هی کتاب خوب میذاری و باعث میشی تسلیم وسوسه های شیطانی بشم
بسه باباجون کتابخونه م پر کتابای نخونده ست اقلا مهلت بده اونا رو بخونم بعد
الان دو روزه نذاشتم خو من خودم هم وقت نمیکنم دیگه بخونم فقط میذارم