مجموعه وارکرافت جلد دوازدهم شب اژدها
نویسنده: ریچارد ناک
او اسیر شده بود... اسیر....اسیر...!
تاریکی زِندان ،اطرافش را فرا گرفته بود.او نمی توانست نفس بکشد.او نمی توانست حرکت کند...را دیوانه می کرد.لازم بود که آزاد باشد.باید راهی برای فرار می یافت...
نوری سبزرنگ و کورکننده او را فراگرفت. او جیغی کشید و با دردی کشنده از زندانش به فراسو پرتاب شد.
اما آن جیغ به نعرهای قدرتمند آمیخته با خشم ناب تبدیل شد...
ادامه مطلب ...