فن فیکشن چشم ققنوس ( ناقص )
نویسنده: منا روزبهانی
1 مارس سال 1861 شمال آمریکای جنوبی عمارت اربابی چارلستون
دختر خدمتکار می دوید. ده دقیقه ی پیش از طرف اربابش احضار شده بود و تاخیر بیش از این موجب می شد که تنبیه شود. خدمتکار از اربابش می ترسید، همه از او می ترسیدند. تنبیه هایی که او برای افراد تحت فرمانش در نظر می گرفت، اغلب بدنی بودند و بیشتر اوقات خودش اجرایشان می کرد، بسیار بی رحمانه. از شنیدن ضجه ی آن ها خوشش می آمد. برده ها هم یاد گرفته بودند تا جایی که می توانستند زیر شلاق های او فریاد بکشند، بلکه زودتر خلاص شوند. بیشتر مرگ و میر در آن عمارت مربوط به همین علاقه ی ارباب می شد.