نویسنده: ژول ورن
بعد از اینکه دکتر بر روی یک صندلی بزرگ چرمی قرار گرفت بخود گفت: این روزنامه های انگلیسی واقعا خوب روزنامه هایی هستند.
دکتر سارازن در تمام زندگی اش با خود سخن می گفت و این یکی از انواع سرگرمیهای وی بشمار می رفت.
او مردی بود پنجاه ساله با سیمایی دلنشین و چشمانی سالم و درخشان که زیر یک عینک فلزی قرار داشتند، و با چهره ای جدی و دوست داشتنی، یکی از آن اشخاصی که انسان با نگاه اول فکر می کند: این مرد لایفق و درستکار است...