نویسنده: ریک ریوردن
مترجم: ستیا
داد زدم : کارتر!
هیچ اتفاقی نیفتاد.
آنابث که کنار من به دیواره ی حصار قدیمی چسبیده بود توی بارون رو به دقت نگاه کرد؛ منتظر نوجوونای جادویی بود تا از آسمون بیفتن بیرون.
ازم پرسید: درست داری انجامش می دی؟
منبع
www.bibliophile.mihanblog.com
.
سایت باحالی دارین
من عاشق این کتاب هام و مرسی از تو گذاشتیشون راستی فن جدید نداری
سلام
یکی حاضر کردم بذارم البته باز هم ناقص