نویسنده: آنتونی هوروویتس
لیندا جیمز این جوری مرد.
او قدم زنان از هایدپارک در وسط لندن می گذرد که متوجه می شود وضع هوا خراب شده است. آسمان به رنگ زشتی است. سیاهی شی نیست، بلکه ارغوانی مرتعش سنگینی است که از نزدیک شدن توفان خبر می دهد. ابرها آشفته و متلاطم هستند، و لحظاتی بعد، نور درخشانی همچون چنگال صاعقه در تمام طول رود تایمز برق می زند. می گویند هنگام توفان دو کار نباید انجام داد؛ اول اینکه تلفن نکنی؛ دوم اینکه زیر درخت پناه نگیری.....
.
یادم نبود گروشام گرینچو خوندم بدک نبود
گروشام گرینچ هر دو جلدش قشنگه البته قدیمیه و طبق نثر دوران خودش اما باز هم بد نیست
کتاباش خوبه؟؟؟؟؟؟؟تاحالا نخوندم چجوریه ؟؟مثل ار ال استاین نباشه دیگه برام تکراری شده
کتابهای هوروویتس ؟؟
من فقط گروشام گرینچو ازش خوندم که اون هم طولانیهههههههههههه
ایده هری پاترو رولینگ از گروشام گرینچ گرفته بوده
داستان های کوتاه هوروویتس یا همون ترسناکهای هوروویتس ظاهرا شبیه همون داستانهای استاین هست البته خو من از استاین فقط یک داستان کوتاه خوندم از داستانهای کوتاه هوروویتس هم هیچکدوم
سلام من عاشق آقای آنتونی هوروریتسم! مخصوصا کتاب دشمن عمومی شماره 2 خوندیش؟!
سلام
نه این کتابشو اسمشو هم نشنیده بودم نمیدونم دارم یا نه
از هوروویتس فقط گروشام گرینچو خوندم