کتابخانه ای برای همه
کتابخانه فانتزی
کتابخانه ای برای همه
کتابخانه فانتزیهری پاتر و دختر نقابدار ( فن فیکشن )
هری پاتر و دختر نقابدار
نویسنده : مرجان
این فن فیکشن دید متفاوتی نسبت به بیشتر داستانها داره هر چند واقعا تعداد ایده ها زیاد بوده اما به نظر من نیسنده نتونسته به خوبی سازمان بده البته باز هم پر حادثه و پر تحرکه . خوب درباره این فن هم توضیحاتی نمینویسم امیدوارم بخونید و خوشتون بیاد.
.
من تا حالا هیچ کتاب یا فنیو نصفه ول نکردم مزخرف ترین ها رو هم ی بار تا ته خوندم ب جز این فن فیکشن ک نتونستم تحملش کنم هنوزم بعد 45 سال مور مورم میشه اسمش ک میاد در این حد بدهههه
سلام
این کتاب واقعن داستانش جالب بود منتها تو بعضی قسمتها اصن وضعیت مشخص نیست
اون قصر کجا رفت؟
و هری هم ک مثلن قدرت طبیعت و اون آهنگ رو گرفته بود بیشتر از دو بار از اونا استفاده نکرد
ب نظرم اگه نویسنده وقت بیشتری میذاشت کتاب جذابتر میشد
سلام
تازه گردنبنده کجا رفت اصلا با اون همه قدرت چی شد ؟
ظاهرا قدرت داده بود اما خود نویسنده هم نمیدونست چطور از قدرتها توی داستان استفاده کنه
با عرض سلام دوباره. مغز متفکری داشت این داستان. ایده هاش واقعا ناب بودن. اما خب ی مشکلی بزرگ ک داشت و این مشکل بیشترین نقش توی بد بودن داستان رو ارائه میکرداین بود که نویسنده اصن دقت نکرده توی نوشتن داستان و نوع شرح داستان بدترین نحو ممکن بود. خب مثلا ی موضوعی رو باز میکرد اما دیگه چیزی دربارش نمیگفت. مثل روزنامه ای که فقط تیتر داره مطلبی توش نوشته نشده. و این مشکل انقد زیاد بود توی داستان که دیگه حساب مطالبی که منتظر بودم تا انتهای داستان ازشون سر در بیارم رو یادم رفته. برای مثال اون موجودی ک پشت دروازه های هاگوارتز بود. یا هری که هی از اون خواب ها میدید البته خواب ک نه تقریبا ی سری آینده ک ممکن بود پیش بیاد رو میدید. یا مثلا جان پیچ ساختن برای هری. خب این تقریبا غیرقابل باوره. و دیگه توضیحی دربارشون داده نشد. تا انتهای داستان ک بنده در اوج گیجی داستان رو تموم کردم. کاشکی بیشتر دقت میکرد. بازم متشکرم دوست گرامی واسه ی اینکه این فن رو گذاشتی. و فکر کنم منظور از همون دخترنقابدار بانی بود درسته ؟ اگ یادت میاد جواب بده.
سلام زیاد یادم نیست ولی احتمالا همون بانی منظور بود نوه دامبلدور
درسته خیلی پرش داره و کلا از چند فصل ایانی بدم میومد تا جایی که یادمه مسابقات جهانی کوییدیچ بود هری بیهوش شد بلند شد و داستان تموم یک جوری تموم شد که گویا نویسنده حوصلش سر رفته از نوشتن و فقط خواسته تموم کنه
از همه بدتر هم اون گردبند جادویی هری که واقعیتش یکباره با قدرت عجیب به هری داده شد و بعد توی داستان گم شد
ماشاا.... به این پشتکارشون
یک دختری در برج هم هست که ناقصه
نمیدونم بذارم یا نه
من که خوشحال میشم با اینکه نمیتونم بخونمشون وقتی میبینم فن جدید میزاری روحم شاد میشه
خوشا به حال اونایی که میتونن بخونن اصن اونا بخونن انگار ما خوندیم
فقط امیدوارم یه روز ترجمه بشه تا ماهم بتونیم بخونیمشون
من هم دوست داشتم بخونم اما متاسفانه کو ترجمه
فن انگلیسی زیاد دارم اما نمیدونم بذارم یا نه 
درسته بعضی هارو میشناسم که فن انگلیسی میخونن و یا کلی خوندن اما ترجمه نمیکنن
این مجموعه که یکی از سایتها یک زمانی وعده ترجمه داده بود دو فصل هم ترجمه کرد البته بهتره بگم چند صفحه بعد هم ول کرد
خخخخخخخ من اگه تونستم یه انشا که نه ی جمله درست درمون و با معنی بنویسم حتما به نوشتن فن هم فکر میکنم
یعنی توانایی نوشتن زیر خط فقره ها
خوب الان میدونم شکست نفسی میکنی بخوای میتونی
ولی باز هم متشکر سر میزنی
این روزها دارم فن انگلیسی میذارم اما نمیدونم بقیه د وست دارن یا نه
نظرت چیه بذارم یا نه
سلام
این یکی واقعا عجیب بود اصن هیچ جوره نمیتونم توصیفش کنم.
کلی نظرات سازنده داشتما ولی زبان از بیان عاجز است
دیگه مرسی
سلام
خوب نمیشه این نظرات سازنده رو به کار بگیری بعد یک فن قشنگ بنویسی آیا ؟
متشکر سر زدی