کتابخانه ای برای همه

کتابخانه ای برای همه

کتابخانه فانتزی
کتابخانه ای برای همه

کتابخانه ای برای همه

کتابخانه فانتزی

هری پاتر و تنها وارث ( فن فیکشن )

هری پاتر و تنها وارث

نویسنده : امین زیدآبادی نژاد ( لرد ویلیام آلفرد گوستفسون )

فن فیکشن هری پاتر و تنها وارث یکی از فن هایی هست که ایده های زیادی داره و با وجود سرعت زیاد سیر داستان فن قوی و قابل قبولی هست . این فن از سری داستانهایی هست که در پایان هری و جینی ازدواج نمیکنن . البته این مسئله به شکلی مطرح میشه که حداقل من خوشم نیومد هر چند به نسبت بعضی داستانها این فن قابل قبولتر هست .

قدرت هری بسیار زیاده اما نه به شکلی که ولدمورت ضعیف تلقی بشه .  در واقع قدرتها تعادل داره و هر کدوم توان برتری بر نفر دیگه رو داره .



 در پایان هم زمینه برای ادامه داستان فراهم شده تا نویسنده داستان نسلهای بعد هری را هم مطرح کنه اما خوب نویسنده داستان خودشو ادامه نداده . البته داستان پایان یافته هست و اصلا ناقص حساب نمیشه .

دانلوددانلود

.

نظرات 6 + ارسال نظر
harry and hermione دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 05:55 ب.ظ

خدا رو شکر بلاخره یه فن پیدا شد که توش اخرش هری به جینی نرسه

از این نظر فن باز هم وجود داره مثل تجارت مرگ

tina شنبه 20 دی‌ماه سال 1393 ساعت 11:19 ب.ظ

فن باحالی بود دوس میداشتیم
دست خودت و نویسنده باهم مرسی

عجب نظری
دست خواننده و شما هم درد نکنه خیلی خوشمان آمد

رضا دوشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 05:02 ق.ظ

الان تموم شد. خب باید بگم واقعا زیبا و معرکه بود. اما خیلی خیلی خیلی در طول داستان گیج شدم و در آخرش م داستان رو کامل کامل متوجه نشدم. مثلا اینکه رد برگزیده حالا از ویزلی بود یا بازم پاتر ها? و در ضمن فکر میکنم خب چرا هری به سایه ها ملحق نشد? اگ به اونها ملحق میشد ک خیلی خوب بود. هم قدرتش بیشتر میشد هم میتونست بهشون کمک کنه و دنیاشون رو نجات بده? اما نمیدونم آیا اینجوریه که من فکر میکنم یا نه? دیگه هیچوقت جادوگری به قدرت هری به وجود نخواهد آمد? منظورم اینه که هری تقریبا یکی از سایه ها هم بود و واقعا از یک ابر جادوگر هم بیشتر بود طوری که با سایه ها هم میجنگید و اون هارو هم شکست میداد. میخوام ببینم آیا درست گفتم?!تازه آخرشم خیلی دوست داشتم بازم هری میبود.

سلام
پس همچنان در حال خوندن فن فیکشن هستی من هم باید دوباره فن بذارم
تا حالا هم سرگرم ویرایش پستها بودم اما بعد بیخیال شدم

رضا پنج‌شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 01:22 ق.ظ

درباره ی نظر پریا خانوم میگم خیلی خوب بود. معرکه بود. ولی خب اگ بخواد یه کتاب بشه باید شاخ و برگ به بهش بده. هر چند واقعا من دوست دارم همیشه ری تقش اول باشه و هیچ کسی یارای مقابله باهاشو نداشته باشه ولی اگ این فنی ک ایشون گفتن نوشته بشه بدون شک قشنگ خواهد بود. راستی من خودم از جینی متنفر که نه اما بدم میاد ازش. در عوض عاشق هرماینی ( و صد البته خود خود اما واتسون هستم. بهترین زن دنیا) هستم. حالا بگید این کتاب قشنگه? باهاش حال میکنم?!!!!

تنها وارث فن خوبیه
من هم طرفدار هری قوی و البته جادوگری گسترده و واقعی هستم نه جادو با سیخ کباب اون هم محدود به اشعه های رنگی

پریا جمعه 3 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 05:26 ب.ظ http://story-for-us.blogfa.com

آخیش به نظرم جینی به هری نرسه خوبه ولی من یه داستانی فکر کردم که موضوعش جالب بود از نظر خودم البته هری و رون و هرمیون و نویل و دراکو مالفوی استاد های هاگوارتز هستن و یه دختر جدید اومده توی هاگوارتز که سال ششمی هست اسمش آرتمیس(اکه یادت باشه تو طلسم تقدیر الهه شکار بودش)اون توی قدرت ها خیلی قوی و همینطور میتونه چهار عنصر رو کنترل کنه از اینور ولدمورت توسط پسر بلاتریکس زنده میشه و دوباره مرگ خوارهای مرده رو زنده و از اول گروهش رو میسازه از اینور آرتمیس عاشق دراکو شده ولی نمیتونه بگه دقت شود که اون مار زبانه!!!!وقتی ولدمورت به هاگوارتز حمله میکنه درست وقتی با هری رو در رو میشه آرتمیس میرسه و جلوی حملشو میگیره وقتی ولدمورت ازش می پرسه تو کی هستی یه همچین جوابی میشنوه:میدونی چیه؟؟؟خیلی وقت بود که ندیدمت از وقتی که به دنیا اومدم دیگه ندیدمت خوش حالم که میبینمت پدر!!!!بله آرتمیس دختر ولدمورته وقتی اون سال هفتم بوده عاشق یه دختر گریفندوری میشه به اسم هارا که بعدا معلوم میشه الهه بوده وقتی هارا ازش حامله میشه و توی زمان گم میشه آرتمیس به دنیا میاد مادرش میمیره و آرتمیس دوباره توی زمان گم میشه وقتی برمیگرده که هری ولدمورت رو نابود کرده ولی اون میدونه پدرش بر میگرده برای همینم خودشو قوی میکنه و میاد هاگوارتز آخرش وقتی ولدمورت می خواد به دراکو صدمه بزنه آرتمیس از بس عصبانی میشه (دیدی الهه های یونان چطوری وحشی میشن؟)آرتمیس از نوادگان الهه شکار،مرگ،هه را زن زئوس و خود زئوس بوده پس قدرتش خیلی زیاده اینقدر عصبانی میشه که با سرما صائقه مانندی میزنه تو قلب پدرش و اون رو تبدیل به یخ میکنه بعد با طلسم آواداکدورا یخ هارو از هم دیگه متلاشی میکنه و میکشدش فکر نکنم زیاد جالب باشه اما به نظر خودم جالب بود به نظر شما چطور بود؟

اگه ایده داریپسچرا دست به قلم نمیشی
فکر کنم بتونی فنهای قشنگی بنویسی اگه علاقه و اراده نوشتن داشته باشی

علی سه‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 05:17 ب.ظ

این فنو خوندم دم تو نویسندش باهم گرم این دیگه آخرشه منتظر فن های جدید تر هستم

متشکر
امیدوارم همیشه سر بزنه
تعداد فن هایی که گذاشتم بد نیست اما دارم بقیه فن هارو خودم هم میخونم تا هر کدومو میذارم یکی دو خط هم دربارش بتونم مطلب بنویسم برای همین دیر به دیر فن میذارم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد